دیدم نبود در دو جهان جز تو کسی *
تصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادن یک زندگی اجتماعی درگیر نبودهاید. آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمیآورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمیتوانید درک کنید؟
امام خمینی (ره)؛ 09 آذر 1358
بیشتر بخوانید: http://emam.com/posts/view/2142
باسمک یا وَلِىَّ الْحَسَناتِ
مصاحبه امام خمینی (ره) با هفته نامه تایم _ 9 آذر 1358
_ شما زندگی خیلی منزوی ای داشتید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بینالمللی را مطالعه نکردهاید، تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و داد و ستد یک زندگی اجتماعی درگیر نبودهاید. آیا این در ذهن شما این شک را بوجود نمیآورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمی توانید درک کنید؟
ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی ای که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده می شده است را شکستهایم. ما خود چهارچوب جدیدی ساختهایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفتهایم از هر عادلی دفاع می کنیم و بر هر ظالمی می تازیم، حال شما اسمش را هر چه می خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت، امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایهداران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هر کسی را محکوم کنند بلافاصله محکوم نمایند. آری با ضوابط شما من هیچ نمی دانم و بهتر است که ندانم.
* دیوان امام. سروده های امام خمینی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1378.
غزلی از امام خمینی (ره) به همراه پاسخی که امام خامنه ای(مد ظله العالی) در جواب آن سروده اند:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همهای از چه تو بیمار شدی
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تندار شدی
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
درِ میخانه گشایید بهرویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته دربار تو هشیار شدی
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مىآلوده مددکار شدم
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی